درس 37 : اندازهگیری حرکت
اندازهگیری حرکت قیمت یکی از ارکان مهم در تصمیمگیریهای تحلیل تکنیکال است که این درس قصد دارد آن را در محدودههای معاملاتی مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.
اندازهگیری حرکت
زمانی که بازار خارج از الگوی معاملاتی تکنیکال میشکند، معاملهگران باید به درستی حرکتهای بالقوه قیمت را در مقابل خطر اشتباه کردن اندازهگیری کنند. اکثر الگوها اهداف بازار را در شکلها و اندازههای خود نشان میدهند. دو و گاهی سه هدف قیمت را میتوان با یک ارزیابی ساده از خود الگو آشکار کرد. این فصل مفهوم اندازهگیری را که در فصل قبل معرفی شد، گسترش خواهد داد.
اندازهگیری یک الگو
اولین گام در تعیین مسیر بازار، تعریف درست الگوی معاملاتی فعلی است. سادهترین الگو برای تعریف مستطیل، یا محدوده معاملاتی بهخاطر اندازه متحدالشکل آن است.
در تئوری، انتهای یک مستطیل سطح قیمتی است که در آن خریداران تصمیم گرفتهاند که بازار تحت فرآیند ارزشگذاری را شناسایی کنند.آنها همانطور که شکست بالای مقاومت نشان داد یا به تغییرات در احساسات بازار واکنش نشان میدهند یا روند بالاتر موجود را دنبال میکنند. قیمت به سوی بالای مستطیل که در آن کسب سود روی میدهد، حرکت میکند. این امر دوباره بازار را به سمت پائین حرکت میدهد.
البته این بار، الگوی مستطیل هنوز مشهود نیست. شکل 1 نشان میدهد که معاملات آتی اوراق قرضه MATIF فرانسه سپتامبر 1994 در ژوئیه 1991 وارد الگوی مستطیل شد. در این مورد، تنزل بازار در انتهای مستطیل که در آنجا فروشندگان پوزیشن کوتاه (شورت) کسب سود میکنند، پایان یافت. بازار به سمت بالاتر حرکت کرد تا فروشندگان جدید پوزریشن کوتاه (شورت)، شانس دومی برای فروش یافتند. دوباره، قیمتها به انتهای الگو سقوط کردند.
آنچه در این انتها تفاوت دارد این است که خریداران جدید شانس دومی برای خرید در قیمت پائین قبلی دارند. این چرخه شانسهای دوم و سوم است که بازار را بالا و پائین میکند تا در نهایت بازار از بالا یا پائین مستطیل شکسته شود. سپس معاملهگران تصور میکنند که ناحیه قدیمی مقدار، دیگر درست نیست، و در مورد اوراق فرانسه، ناحیه مستطیل حالا خیلی ارزان بود.
این مستطیل تقریبا 150 نقطه پایه را از بالا به پائین اندازهگیری کرد. خریداران در شکست تصور کردند که خرید در این ناحیه ارزش جدید، سود مشابهی نظیر سود ناحیه قدیمی تولید خواهد کرد که هدف صعودی 150 امتیاز پایه به 107 تبدیل شد. این قیمت در چند هفته به دست آمد و ثابت کرد که منطقه مقاومتی است.
الگوهای کویلینگ
اکثر الگوها بیشتر از مستطیلها نیاز به تفسیر دارند. برای مثال، الگوی سر و شانهها از خط گردن تا بالای سر اندازهگیری میشود. جایی که خط گردن قرار دارد و چه مقدار از شیب آن مجاز است، به تحلیلگر بستگی دارد.
یکی از الگوهایی که در جایی بین این دو قرار میگیرد، مثلث است و شامل تمام تغییرات مثلث مانند تیغهها، پرچمها، صعود و غیره است. یک مثلث اساساً یک محدوده معاملاتی است که با گذشت زمان کوچکتر میشود. فروشندگان قبل از فروش، منتظر رسیدن به اوج قبلی نیستند. برعکس، خریداران قبل از خرید منتظر رسیدن به کف قبلی نیستند. این چرخه ادامه مییابد تا فاصله بین سقفها و کفها نسبتاً کوچک شود و هر دو طرف در مورد جهت معاملات آتی بازار نامطمئن میشوند.
شکل 2 معاملات آتی اوراق قرضه CBT آمریکا ژوئن 1996 را در یک الگوی مثلثی در پایان سال 1995 نشان میدهد. سوال اینجاست که ارتفاع الگو را کجا باید اندازه گرفت.
بهترین مکان برای اندازهگیری در نقطه لمس خط مرزی دوم است. در این مورد، لمس دوم در اوایل ژانویه در اوج است. تفاوت از آن نقطه به مرز دیگر را میتوان ارتفاع الگو درنظر گرفت.
هنگامی که بازار از الگو خارج شد، ارتفاع الگوی اندازهگیری شده از نقطه شکست به پائین پیشبینی میشود. این اولین هدف معاملاتی میشود. برای اوراق قرضه آمریکا، ارتفاع الگو حدود 4 امتیاز بود شکست نزدیک به (116 1/2)116’16 رخ داد، بنابراین اولین هدف(114 1/2) 114’16 بود. این سطح در دو هفته به دست آمد و بهعنوان ناحیه پشتیبانی اثبات شد.
مضرب های انتگرال
جالبترین جنبه طرحبندی الگو این است که اگر قیمتها از پشتیبانی یا مقاومت عرضهشده توسط قیمت عبور کنند، اغلب به سمت هدف جدیدی حرکت میکنند که مضرب جداییناپذیر ارتفاع الگو است. اوراق قرضه ایالات متحده پشتیبانی را در 114’16 میشکند و 4 امتیاز دیگر برای سطح پشتیبانی در(110 1/2) 110’16 حرکت کرد.
در موارد نادر، بازار میتواند به یک مضرب سوم حرکت کند. لذا، رخداد سوم بسیاری از پیشبینیها، چه مضربی از ارتفاع الگو یا تکرار همان الگو در طول زمان، اغلب دارای تنوع است. در این مورد، هدف، به طور کامل محقق نشد. شاید فروشندگان کوتاهمدت، در حال پوشش همان روشی بودند که در الگوی کوینینگ انجام میدادند. در هر صورت، اندازهگیری الگو سرنخهایی را نشان داد که بازار به کجا خواهد رفت.